به یاد چشمانی که چگونه نگاهش را از من برید و رفت انقدر اشک میریزم
که زمین جاری از جوی اشک شود اشک هایی که هر قطره اش با هزاران ارزو بر
زمین میریزد و انقدر اشک میریزم تا سنگ هم در ماتم من اشک بریزد
نگاه کن به اسمان که در ماتم اشک و سنگ هم اشک میریزد تا به همه ی
عالم بگوید اشک میریزم تا سرزمین وداع اتش نگیرد