دفتر رسمی عاشقان

من علیرضا رمضانی این وبلاگ رو برای عاشقان سینه سوخته طراحی کردم امیدوارم خوشتون بیاد

دفتر رسمی عاشقان

من علیرضا رمضانی این وبلاگ رو برای عاشقان سینه سوخته طراحی کردم امیدوارم خوشتون بیاد

اگر پیاده

اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی

دیگر خسته شده ام

دیگر خسته شده ام دیگر نمیخواهم با تو بمانم با ماندنم دیگر فایدهای ندارد
من دیگر به تو هیچ حسی ندارم هر چه کشیده ام دیگر بس است
در این عاشقی هیچ خیری از عاشق شدن ندیدم فقط باعث شد
میان دستهایت یک بازیچه باشم تو مرا شکستی خودت میدانی
دلم در میان دستهایت پوسید دیگر نمیخواهم در درد غصه بمانم
نا امید از روزگارو دلشکسته از زمونه خدایا گناهم چیست !
میروم شاید روزی بفهمی من که بودم و ان روز است که
فایده ای ندارد چون ان وقت دستان مرا در دستان دیگری خواهی دید

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

دکتر شریعتی

تو میروی برای میشه

تو میروی برای همیشه اما بدان همیشه عاشقت خواهم ماند
تو بگو بعد تو چگونه سر کنم حال نمیشود نروی
ببین چشمان گریان من رو ببین چگونه اشک میریزند
این اشکها برای رفتنت نیست بلکه برای تنها شدنم هست
گناه دلم چیست که با رفتنت میشکند  گناه چشمانم چیست
که باید همیشه چشم براهت بمانند بعداز تو دیگرعاشق نخواهم شد
چون همیشه داغت در دلم خواهد ماند فکر نمیکردم دست زمونه
من و تو رو از هم جدا کند حتی توی خیالم هم نمیگذشت
که روزی از کنارم بروی جایی که هیچوقت تو را نبینم
اه خدایا کمکم کن چه لحظه سختیست لحظه ی جدا شدن
لحظه ی پرپر شدن ارزوها لحظه ی جدا شدن دست
   گرمت از دستهای من ببین بغض گلویم را که زبانم را بند اورده
برو که دیگر بروم به حال خودم بمیرم و دوایی برای دردم پیدا کنم
اما بدان روزی میرسد که پشیمان باز ایی اما من انروز
هیچ حسی نسبت به تو نخواهم داشت و ان لحظه هست که از
رفتنت پشیمان خواهی شد تا ان روز خدانگهدار

پشیمانم از گناهم

پشیمانم از گناهم بگذر میدانم که دلت را شکستم در رابرویم بازکن
بر روی این عاشق خطاکار ای نازنیین عاشق قلب کوچکت را من شکستم
این اشتباه کمی نبود من را ببخش دیگه شوقی برام بجز تو تو زندگیم نمونده
تو با قلب مهربانت فرصتی به من بده تا این شوق در دلم نمیرد
خواهش میکنم در را بروی این گناه باز کن ان روز نمیدانستم چه میکردم
ان روز نمیدانم چه میگفتم ....! برو ای عاشق گنه کار ان روز که به تو
محتاج بودم کجا بودی ان روزی که به پایت افتادم چرا با بی رحمی لگدی
به من زدی و گفتی برو و من با چشمانی گریان از پیش تو رفتم
انجا بود که راهمان از هم جدا شد تو رفتی با دلی شادمان و من با چشمانی گریان
چطور از گناهت بگذرم هیچ میدانی چه روزهای سختی را گذراندم
حال میگویی در ب را به روی من باز کن و از گناهم بگذر دلم ان روز زیر پایت
له شد من اگر گذرم دلم نخواهد گذشت دلی که پاک از عشق بود
یادت هست زیر باران به من گفتی که هیچ وقت تنهایم نمی گذاری
اما چه اسان تنهایم گذاشتی در را برویت باز نمیکنم اما از دلم
میخواهم که از گناهت بگذرد حال که هر دو دلشکسته ایم
من از تو تو از کس دیگری حال یکسانیم برو دنبال زندگیت
از تو گذشتم شاید کسی روزی امد و مرهمی بر دل
شکسته ما شد  

تو رفتی

تو رفتی اما هر جای دنیا که باشی بیادتم
تنهایی من اصلا مهم نیست مهم این است که دستهای تو در دست دیگریست
دستهایی که گرفتنش برای من ارزو بود تنها ارزویی که در دلم ماند

نامه ای از گذشته ی تلخم

میخوام نامه ای از گذشته ی تلخم برای یادگاری بنویسم
نامه ای که تو اون همه ی دردهام رو برات بگم
دردهایی که درمان ندارن مثل دل که وقتی درد بگیره
دیگه گرفته و دیگه مثل قبل نمیشه
ای اشک اجازه بده تا بتونم بنویسم از روزهای سرد با اون
از روزهایی که بهترین یا چطوری بگم بدترین خاطراتم
تو اون روزها رقم خورد از روزهایی که سنگ صبورش بودم
از روزهایی که با او میخندیدم و با او گریه میکردم
چی بگم از این همه ظلم و بی وفایی از این همه دلشکستگی
خدایا دستهام میلرزن موقع نوشتن کمکم کن تا بتونم بنویسم
بنویسم از تنهایی بنویسم از سادگی اما چه کنم که منو چشم انتظار
گذاشت و رفت رفتنی که میدونم اومدنی تو کار نیست
خیلی ناراحتم ناراحتیم از خیلی برای رفتنش نیست بلکه از این که جونیه
بیست ساله منو از من گرفت دید منو نسبت به اینده تار کرد
شور شوقم رو که تو اون سن داشتم به گریه و ناله تبدیل کرد
اما خیالی نیست خیلی موقع ها باید خیلی کس ها برات تجربه
یا خاطره بشن چه تجربه های خوب یا چه بد ویا خاطره های خوب و بد
 این نامه رو میذارم مثل نامه های دیگه کنج دلم تا تجربه تلخم رو دوباره تکرار نکنم


خدای عالم که عاشق واقعی بنده اش هست

خسته ام خسته خسته از این دنیا خسته از این همه بی وفایی
خدایا چه کنم کمکم کن دلم شکسته چشمانم دیریست که گریان است
انقدر که گریه کردم اشک چشمانم خشک شده  از بس که لبریز شدند
خدایا از تو خجالت میکشم من اینقدر دیونه و مجنون کسی بودم
که حتی بیادم رفت تو را تویی که همه مجنون تو اند
تویی که حتی سخت ترین لحظات بنده ات را تنها نمیگذاری
چرا مجنون کسی شدم که باعث شد تو را در دلم از یاد برم
حال که تو را از یاد برده بودم تو مرا تنها نگذاشتی
اما کسی را که مجنون او بودم مرا تنها گذاشت و رفت
حال چه کنم از کار خودم تو که بی همتایی
حال پشیمان نیستم چون باعث شد تویی را پیدا کنم
که عاشق واقعی هستی عاشقی که هر چقدر بنده ات گناه کار باشد
تو تنهایش هیچ وقت نمی گذاری حال که تو را دارم که تو خود نداری
حرف اخرم اینست که عاشق کسی شوید که در سخت ترین لحظات
تنهایمان نگذارد  من که خود پیدا کردم کسی را که از ضربان قلب من از
من نزدیک تر است اگر پیدا کردید در مقابلش سجده کنید
چون غیر از خدای عالم که عاشق واقعی بنده اش هست وجود ندارد

دلتنگی

مدتی است دلتنگم دلتنگ کسی که عشق اولم بود
دلتنگ کسی که عاشقی را از او اموختم
و یاد گرفتم که چگونه عاشق باشم و عاشقم بمانم
حال چه کنم که از این اموختن
فقط یک حسرت برایم باقی مانده
ای کاش هیچ وقت تو را نمی دیدم
تا چیزی به نام عشق در من نفوذ نکند
حال که بیمار عشقم و درمانش فقط تو هستی
مرا به حال خود رها مکن چون بدون تو
هرگز این بیماری در دلم درمان نخواهد شد
من عاجزانه میگویم که به عشقت محتاجم
پس بمان که به دست های نازنینت نیازمندم
دست هایی که گرفتنش برایم ارزوست
بدون تو دنیای من بی روح است
 تموم دلخوشی هامو با رفتنت از من مگیر
که هیچ دنیایی بدون تو و هیچ دلخوشی بدون تو
برایم معنا ندارد پس تنهایم مگذار
که این تنهایی مرا اواره خواهد کرد

بر سنگ

بر سنگ مزارم بنویسید

مرهم دردم مرگ بود

و ان درد عشق بود

و گناه من عاشق شدن

که در ان باختم

عاشقان جزء جگر سوختگانند

خدایا خسته ام چشمانم از بس دیده به در دوخته شدند
و انقدرگریه کردند که نه سوء چشمی برایم ماند
و نه اشکی برای ریختن خدایا چه کار کنم
نه مرهمی برای دردم مانده و نه نفسی برای زند ماندن
یا د روزهای خوش بخیر یاد روزهایی که با هم قدم میزدیم
یاد روزهایی که بیاد هم دلتنگ می شدیم
و یاد روزهایی که برای هم در دل میکردیم
یادش بخیر حیف که ان روزها زودتر از باد گذشتند
بیاد ان روزها می افتم فقط میخواهم گریه کنم
چرا اینقدر زمانه بی وفا شده زموانه ای که در ان
بی وفایی بیداد میکند هیچ فکر نکرد که با رفتنش تکلیف
منه سینه سوخته چه خواهد شد بی وفا بدون خداحافظی رفت
به یاد اخرین دیدار می افتم میخواهم فریاد بزنم
بیاد التماسی که برای ماندنش کردم می افتم
میخواهم در خودم غرق شوم اما چه کنم
خدایا گناهم چیست که با او وفایی کردم واو بی وفایی
حقیقت زمان را نمی شود تعقیر داد دلم هم اکنون ساکت
در خودش جان داده شاید گذر زمان خیلی چیزها
را تعقیر دهد شاید اما من به این ایمان دارم
که عاشقان جزء جگر سوختگانند

به چشمانت.......

به چشمانت یک نگاه عمیق کردم
و در ان بی وفایی را دیدم
دیدم تو روزی مرا تنها خواهی گذاشت
و در ان ظلمت شب را دیدم
که هیچ نوری ان را روشن نخواهد کرد
و در ان چشمان سیاهت یک دل سیاه را دیدم
که ان دل سیاه روزی مرا خواهد کشت

سکوت تلخ

سکوت تلخ عاشقان

را نشکنید


که در ان سکوت


رازها نهفته است

دل شکسته

نمیدونم بگم یا نه اما دیگه خسته شدم از این همه دو رنگی از این همه دروغ
تو بگو چیکار کنم دیگه بریدم گاهی تصمیم میگیرم سر به بیا بون بزنم
اه خدایا دیگه طاقت موندنم نیست از بس که دلمو شکستن
دلی که یه روز یه دل سالم بود بهش سپردم اما یه دل شکسته تحویلم دادن
دلی که پاک بود اما حیف با یه دل شکسته چیکار کنم .......! ؟