روزی که برای اولی بار نگاهم به نگاهت افتاد را بیاد می اوری
یادت هست که چگونه تمام زندگییم را در چشمان سیاهت دیدم و ان روز
بود با هزاران ارزو به تو دل بستم و عاشقت شدم حال ببین که چگونه
در تاریکی شب گریان به اسمان نگاه میکنم تا شاید روزی برگردی
اما میدانم که دیگر بر نخواهی گشت حال تو در کنج دلم انقدر خواهی ماند
تا روزی که دلم از این دنیا وداع کند و تا ان روزی که همه ی عالم بگویند
بیاد عاشقان اسیر خاک